نوشته اصلی توسط
بهاره@
باسلام.دختری 18 ساله هستم.از خودم خسته شدم.من دانش آموزی درس خوان و با معدل بالا بودم اما از ماه اردیبهشت سال سوم تبدیل به دختری تنبل و درس نخوان شدم.امتحانات نهایی ام را خراب کردم و معدلم از حد انتظاری که همیشه داشتم پایین تر اومد.تابستان که برای کلاس های کنکور به مدرسه می رفتیم هر وقت کتاب را باز می کردم گریه ام می گرفت.تا ماه مهر یا آبان به سختی ساعت مطالعه ام را به 30 ساعت می رساندم.تا این که خودم را رها کردم و ساعت مطالعه ام خیلی کم شد.به کمک حرف های یک مشاور تحصیلی امتحانات ترمم را به سختی دادم.اما با آن مشاور هم نتوانستم دوام بیاورم و همه اش حالم بد بود.بعد از آن هم رفتم پیش روانشناس.به اندازه 1 ساعت برایش گریه کردم.به من قرص افسردگی داد.حالم کمی بهتر شد.اما بی خیال شدم دیگر درس نمی خواندم.اما باز هم گریه می کردم.به اینجا رسیدم.عید گذشت و من هیچ چیز نخواندم.همه پیش رفته اند.از من فاصله زیادی دارند.الان پیش یک مشاور تحصیلی می روم.می گوید گریه هات را بهش برنامه بده بعد درس بخون.نمی تونم.کتاب را که باز می کنم با خودم لج می کنم که من نباید درس بخونم.از خودم از کارام خسته شدم همیچ کس من را نمی فهمه حتی دیگه خودم هم خودم را نمی شناسم.نمی دونم دارم چی کار می کنم.از پدر و مادرم خجالت می کشم.قبل از خوردن قرص افسردگی احساس خودکشی داشتم.می دونم مسخرست اما از خانواده ام خجالت می کشم.نمی دونم بعضی وقتا می گم شاید تنبل شدم.دارم دیوونه می شم دیگه نمی تونم خودم را تحمل کنم. سال های پیش درس هام را خیلی خوب خونده بودم که تا اینجا دوام آوردم.البته همه اش خدا بهم کمک کرد.توی همه آزمون هایی که دادم درس نخونده بودم اما تراز هایم متوسط رو به بالا شدبه خاطر همین هم مدرسه زیاد متوجه نشد.اما دیگه برای همه چی دیر شده.نه خودم می خوام درس بخونم نه تلاشی براش می کنم اما آرزوی من بیش تر از این ها بود که درس نخونم و به این وضع دچار بشم.